ماه نویس

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

ساعت هشت و پنجاه و هفت دقیقه‌ ی صبحه. شعله های بخاری پشت شیشه در حال رقص‌اند. گاهی سرفه خشک منه که سکوت خونه رو می شکنه. حال و هوای این روزا مثل زمستون میمونه. کاپشن بپوشی بری بیرون. هوا سرد! برف دست نخورده از شب گذشته رو کف زمین باشه. و تو، مست شه چشات از این همه سفیدی. یهو از شکاف بین ابرا نور بیاد بیرون بیوفته رو برفا. دونه های کریستالش بدرخشن! هوای زمستون سوز داره. نفسات با بخار بیرون میاد. دستات از سردی برفا یخ می زنه و ،نوره گرمت نمیکنه‌. آخه، تو زمستون خورشید معنایی نداره.اینجاست که هرچقدر خودتو بپوشونی دیگه گرمت نمیشه. باید برگردی خونه.خونهخونه..حالا کنار بخاری ایستادی، دستات از فرط سرما یخ زده، وقتی به شعله های گرم میخوره میسوزه ،حالت بد میشه. روشنی پنجره افتاده رو فرش. از پشت پنجره آدم هارو میبینی که از سرما تو خودشون جمع شدند و به زور قدم از قدم برمی دارند. تناقص عجیبی بین تلاتم بیرون پنجره، با سکوت این وره پنجره هست. از سوزش گلوم چندبار سرفه میکنم. الان زمستون نیست.10:11 ماه نویس...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه نویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahartw بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 21 دی 1401 ساعت: 12:12

بابا..

تا میام بهت اعتماد کنم

تا میخوام باهات خو بگیرم

یه چیز جدید ازت میشنوم.. یه حرف جدید .. یه کشف جدید ..

تا کی ؟

باید حرفای پشت سرت رو باور کنم یا حرفایی که تو روم میزنی؟

حرفایی که اصلا نمیدونم کدومش درسته کدومش دروغ.. حتی نمیتونم تشخیص بدم.


پ.ن:موقت

ماه نویس...
ما را در سایت ماه نویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahartw بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 21 دی 1401 ساعت: 12:12